|
|
نوشته شده در 16 / 12 / 1391
بازدید : 426
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
قرار بعدی پای گهواره نوشته هایم...! زنی که کشتم اسم نداشت،یک فرشته ی مچاله شده بود با یک سبد خاطره و یک سینه حرف...
نوشته شده در 16 / 12 / 1391
بازدید : 238
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
حس غریبی است... من می خندم.... وقتی بغض گلویم را می فشارد!
نوشته شده در 16 / 12 / 1391
بازدید : 253
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
فریاد سر خواهم داد،شاید چرت خدا پاره شود....
نوشته شده در 16 / 12 / 1391
بازدید : 282
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
سال بد،سال باد،سال اشک،سال شک، سالی که غرور گدایی کرد....!
نوشته شده در 16 / 12 / 1391
بازدید : 242
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
پرندگان همه خیس اند و گفتگویی از پریدن نیست،در سرزمین ما پرندگان همه خیس اند،در سرزمینی که عشق کاغذیست،انتظار معجزه را بعید می دانم...!
نوشته شده در 16 / 12 / 1391
بازدید : 248
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
تو ماه را از آسمان دلم برده ای،من انعکاس بودن تو را میان حوض خانه ی دلم از کجا بیاورم...!
نوشته شده در 16 / 12 / 1391
بازدید : 203
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
من عاشق زمستانم... عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سرما نخوری! گونه هایت از سرما سرخ شده است، سرت را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای، دستهایت در جیبت...به هم مچاله شده،معصومانه به زمین خیره ای...چه قدر دوست داشتنی می شوی! حرفم را پس پس می گیرم،من عاشق زمستان نیستم؛ عاشق توام....!
نوشته شده در 16 / 12 / 1391
بازدید : 301
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
آغوش...ترکیب پیچیده ای است از من و خیال تو...که هر شب مثل سایه روی دیوار خانه می افتد!
نوشته شده در 16 / 12 / 1391
بازدید : 228
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
از چهره ی تو چیز زیادی یادم نیست؟ جز اینکه جنگل انبوهی بود در چشمانت و روی لبهایت زمزمه ی تُردی که گنگم می کرد و نمی گذاشت از چهره ی تو چیز زیادی یادم باشد.....
نوشته شده در 16 / 12 / 1391
بازدید : 410
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
گاهی فقط خاطره ای در آغوش می کشی، سکوت می کنی و سرد اشک می ریزی...!
|
|
|