پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
نامه اول،
نوشته شده در 27 / 3 / 1393
بازدید : 458
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه





لمس غربت
نوشته شده در 19 / 3 / 1393
بازدید : 515
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه

دلم واسه کسی تنگه ک تو تاریکی مطلق،چند متری پایین تر از جای قدمهاش به خواب ابدی فرو رفته

 

اما رد مهربونیاش و جای پاش رو دل مردم و کوچه ها تا ابد موندگار شده

 

مرگ،چه واژه غریب و نزدیکی

 

هنوز به یاد لمس تنت واسه آخرین بار و بوسیدن صورت سردی ک به من و زندگیم گرما بخشید اشک میریزم

 

یاد چشمای پر از حسرتت واسه آخرین بار بزرگترین فاجعه زندگیم بود

 

دلم هوس لبخنده ناب تو رو داره میدونی چرا چون بعد تو تو چهره ی هیچکس نمی تونم پیداش کنم

 

کسی نمیدونه وقتی تو غربت تنها آشناتو از دست بدی دیگه سایه اتم غربت تو ب رخت می کشه

 




بازدید : 423
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه



امروز بعد از مدتها برگشتم سراغ نوشتن...
فکر نمیکردم زندگی باز منو سوی نوشتن بیاره
هر لحظه ی زندگی من باز هم پر از درد شد...
رسیدن تمام خوشبختی نیست،
من رسیدم وامروز نشستم کنار آرزوهای دیروزم،
به یاد روزهایی ک
تفاوتش با این روزای من
فقط در نشستن کنج اتاقی یک گوشه ی دیگه از زمین خداست
 من همون سعیده ام،
فقط دردهای من رنگ پریده تر شدن،
لحظه های من تاریکتر و روزهای من بی محتوا تر 
دیروز اینجا آخرین امید برای رها شدن بود،
امروز اینجا پرواز بی معناترین واژه است
امروز
باید زندانبان شدن رو بیاموزم و
آواز رهایی برای پرستوهای مرده ی دلم بخونم.

 

 

 




مرگ....
نوشته شده در 7 / 6 / 1392
بازدید : 403
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
من حقیقت زندگی تو بودم... اما تو من رو سوء تفاهم خطاب کردی...



نوشته شده در 7 / 6 / 1392
بازدید : 1333
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
  • ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﺎ ﻧﻪ , ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ! ﺍﺻﻼ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ , ﺟﺰ ﺧﻮﺩِ ﺩﺭﺩ ﯾﮑﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﯾﮑﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻓﻌﻠﯽ ﺻﺮﻑ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺣﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺣﺘﯽ ... ﺣﺘﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻣﺮﮒ ﺷﺮﻭﻉِ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺯﻫﺮ ﻣﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﻦ ﮐﻮﻓﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﯾﺎ ﻧﻪ , ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ! ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻓﻌﻠﯽ ﺻﺮﻑ ﻣﯽ شود....




من و یادت...
نوشته شده در 6 / 6 / 1392
بازدید : 337
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
  • نمی دونم امشب چندمین شبی یه ک از دست دادمت... نمی دونم چرا داغ نبودنت هیچ وقت سرد نمیشه، نمی دونم و باز به ذهن خسته ام تلنگری می زنم تا شاید یادم بیاد... ک چرا وقت شروع بازی بهت نگفتم ک اگه بردی و قهرمان شدی منو تنها نذاری... قهرمان من،این شبای پر از التهاب داره پوسته ی عشقمون رو می سوزونه.... اما من کنار این همه دلهره باز نشستم و به چشمای قشنگت فکر می کنم .... گرچه اونقدر ازم دور شدی ک روم نمیشه به دلم وعده ی اومدنت رو بدم... قهرمان من،اگه این روزا کنارم بودی برام مهم نبود ک زمان چطوری تک تک رویاهامو جلو چشام دار می زنه. اصلا قرارنبود ک تو نباشی و من باز باشم... من واسه مقابله با این روزهای پرمهیب و تنش دستای تو رو کم دارم... کاش فقط یه بار نوشته هام و بخونی... سخت به معجزه ی نگاهت نیاز دارم....




شاید...
نوشته شده در 6 / 6 / 1392
بازدید : 450
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه

ﺷﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﺷﺒﯽ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺑﯿﻔﺘﯽ .ﺷﺎﯾﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﭘﺎﭘﯿﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻭﺭﻭﺟﮑﻢ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻣﺮﺗﺐ ﻣﯿﮑﻨﻢ ،ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻮﯼ ﺫﻫﻨﻢ ﺷﻬﺎﺏ ﺑﮑﺸﻪ ﻭ ﺭﺩ ﺑﺸﻪ ..... ﺷﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﻋﺎﺷﻖ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺑﻮﺩﯼ ....ﺷﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﺎﺩﻡ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺷﺎﺯﺩﻩ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﯾﯽ ﺗﻮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻔﺴﻬﺎﻡ ﺑﻪ ﻧﻔﺴﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ..... ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﺑﻮﺩﯼ ﯾﺎ ﺷﺎﺯﺩﻩ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ . ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ﻣﻮﻫﺎﺕ ﺩﻭﺭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﺵ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﯿﺸﺪ ، ﯾﺎ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻮﻫﺎﺷﻮ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩ ..... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻗﺼﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯿﺎ ،ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ ،ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﯿﺲ ﮔﻼﺑﺘﻮﻥ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ، ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺼﻪ ﺷﻮﻥ ﻣﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻣﺸﻘﺶ ﮐﺮﺩﯾﻢ .ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺧﺮﺵ ﺑﻬﻤﻮﻥ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ، ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﯽ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ، ﻭﻟﯽ ﻫﻢ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﻭ ﻫﻢ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻗﺼﻪ ﻫﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺁﺧﺮﺷﻮﻥ ﻋﻮﺽ ﻣﯿﺸﻪ .ﻫﻤﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺎ ﻗﺼﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﻦ . ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺼﻪ ﻣﯿﮕﻦ ، ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﯾﺎ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﺎ ﺷﺎﺯﺩﻩ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﺵ،ﺧﻮﺏ ﯾﺎﺩﺷﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺁﺧﺮﺵ ﺳﯿﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﻣﯿﭽﺮﺧﻦ ﻭ ﺩﺳﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ، ﺑﻬﻢ ﻧﻤﯿﺮﺳﻦ ،ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻥ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻩ ، ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ، ﺁﺧﺮﺵ ﺷﺎﺯﺩﻩ ﻭ ﮔﯿﺲ ﮔﻼﺑﺘﻮﻥ ﺗﻮﯼ ﮐﺎﻟﺴﮑﻪ ﺯﺭﯾﻦ ﻣﯿﺮﻥ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﻮﻧﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﻦ ....ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺎﺳﺖ ...... ﺗﻮ ﻫﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺧﺘﺮﺕ ،ﺁﺧﺮ ﻗﺼﻪ ﺍﻣﻮﻧﻮ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﺗﻤﻮﻣﺶ ﮐﻦ ... ﺑﺬﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭﺵ ﺑﺸﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﮔﯿﺲ ﮔﻼﺑﺘﻮﻧﺖ ﺑﻮﺩﻩ ، ﻣﻨﻢ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻡ ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﻢ ﺗﺎ ﺑﺎﻭﺭﺵ ﺑﺸﻪ ، ﻫﻤﻪ ﻋﺸﻘﻬﺎ ﺁﺧﺮﺵ ﯾﻪ ﮐﺎﻟﺴﮑﻪ ﺯﺭﯾﻨﻪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﯾﻪ ﺷﻬﺮ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﻭ ﻣﯿﺮﻗﺼﻦ ......... ﺷﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺴﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺗﻮ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﻫﻤﻪ ﺑﺪﺟﻨﺴﯿﺎﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻥ ﻭ ﺷﺎﺯﺩﻩ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻭ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺘﻮﻧﻦ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻨﺎﺭﺷﻮﻥ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻥ ....




نبودنم...
نوشته شده در 22 / 4 / 1392
بازدید : 535
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
میان ابرها سیر می کنم
هر کدام را به شکلی می بینم که دوست دارم...
می گردم و دلخواهم را پیدا می کنم....
میان آدمها اما
کاری از دست من ساخته نیست...
خودشان شکل عوض می کنند!
برای اتفاقهایی که نمی افتد
برای دستی که نگرفته ام
برای اشکی که پاک نکرده ام
برای بوسه ای که نبود
برای دوست دارمی که مرده به دنیا آمد
برای من که وجودم نبودن است
مرا ببخش....



نوشته شده در 22 / 4 / 1392
بازدید : 498
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه

تمنای آغوشی وحشی...
لذت لمس گناه
وسوزش خیانت بوسه
تو در کجای احساسم جا مانده ای...
از من چه می خواهی...
عشق در من لال
هوس در من کور
احساس در من کر شده است...
با تو از چه بگویم
وقتی می سوزم از خاطر پیچش پیچک وار تنهایمان
وقتی دیوانه می کند حس خیسی تنت در عشقبازیمان 
تو در کجای احساسم جا ماندی...
لمس گناه می خواهم برگرد...




احتمال تو...
نوشته شده در 3 / 2 / 1392
بازدید : 556
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
همه چیز از احتمال بودنت جان گرفت،....از احتمال نشستن ات بر پوست صندلی، کشیده شدن انگشتانت بر تن میز، پیچیدن صدایت در رگ اتاق............. حالا همه چیز از احتمال نبودنت نابود می شود! صندلی.....میز......اتاق.......من!