پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
آرزو!
نوشته شده در 13 / 11 / 1390
بازدید : 574
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
تنها دلخوشي ودارايي ام از تو خاطرات وروياي باتو بودن است که آنرانيز به بهاي بودنت دردنيا خواهم فروخت،...فقط دعاکن خداوندخريدارشان باشد!



بعدازمن!
نوشته شده در 13 / 11 / 1390
بازدید : 534
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه

وقتي تو نگام سراب يک نگاه تو،

رو لبهام حسرت آخرين بوسه تو،

رودستام تاول نامهربونياتو،

رودلم عشق توجا گذاشتي،

وقتي ديگه پاهام تحمل شکنجه قدم زدن بي تو تومسير زندگي رو

نداشتن،

خودم سپردم به باد تامنو ببره از اين سرزمين به جايي که عاشقاش مثل تو نباشن،

به جايي که عاشقاش بافکرهم بخوابن وبايادهم بيدارشن،

به جايي که فاصله رنگ فراموشي به لحظه هانده،

به جايي که دل هيچ عاشقي زير بارون بي وفايي خيس نشه وکسي به جرم عاشقي به حقارت مجازات نشه،

به جايي که مثل اينجا وتو آدماش نباشه،

گرچه حالا ديگه حتي يه سايه رو زمين ندارم....

من ازسايه ام گذشتم تابه آرزوي بعدازتوبودن وموندم برسم...

اما توبگو،

تو بگو بعداز من به چي رسيدي؟




زندگي يعني...
نوشته شده در 13 / 11 / 1390
بازدید : 625
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه

زندگي يعني آينده رادرچشمان توديدن،

زندگي يعني گردش عاشقانه باتو حول محور عشق،

زندگي يعني يک ديدارعاشقانه ويک عمرزيستن باخاطرات جاودانه،

زندگي يعني ساختن لحظه هاي عاشقانه بي تو وبايادتو،

زندگي يعني گذراندن روزهاي انتظارتارسيدن به فصل آغاز تو...




شيشه وسنگ
نوشته شده در 13 / 11 / 1390
بازدید : 534
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه

شيشه عاشق سنگ کنار رودخانه شد،دل به سرسختي اش بست...

پس به آن تکيه داد،

ناگهان سيلي آمد وسنگ راباخودبرد،

شيشه شکست وهريک ازتکه هايش را براي پيداکردن سنگ عشق به

رودخانه فرستاد،

عشق شيشه به سنگ هرروزوسيع ترمي شود،اما

سنگ عشق ديگرپيدا نمي شود!




زمستان؟
نوشته شده در 13 / 11 / 1390
بازدید : 574
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه

نگاهت که زمستاني شد،

دستهايم يخ زدند...

ومن تارسيدن به تابستان نگاهت،

تمامي قنديلهاي روزهاي بي تو بودن راخواهم شکست...




ديدار...
نوشته شده در 13 / 11 / 1390
بازدید : 588
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه

و درپس هرديدار،

آنجا که خاطره اي در حال رويش است،

حزني فرا گيردم

...حزني شبيه روزهاي بي خاطره...




هديه!
نوشته شده در 13 / 11 / 1390
بازدید : 537
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه

ميان تماشاي تنهايي هايم،

دستي چشمانم را بست،

اي تو که تنهاتريني نزدچشمانم،

چشمانم را هميشه ببندو لمس دستانت را تا ابد به من هديه کن.




آتش دل!
نوشته شده در 13 / 11 / 1390
بازدید : 557
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه

ديگراشکهايم قادر به خاموش کردن آتشي که توبه دل افروخته اي

 نيستند.




دروغ!
نوشته شده در 13 / 11 / 1390
بازدید : 587
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
به دروغ کيش را که گفت،شاه ذهنم درترديدصداقتش مات شد.



پازل!
نوشته شده در 12 / 11 / 1390
بازدید : 469
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه

کسی جز تو قادر به ساختن پازل افکار بهم ریخته ذهن من نیست.