لحظه ی دیدار نزدیک است,
هدیه ای به نام عشق در راه است,
باید خود را آماده ی دیدار نگاهت کنم!
موهایم رابا گل یادت بسته ام و دامن خاطرات به تن کرده ام,
گلبرگ گل ات را بر روی ناخنهایم نشاندم و گردنبندی از بوسه هایت به گردن آویختم,
عطر نفست را به خود افشاندم و انگشتر عشق را با نگین صبر به انگشتانم سپردم,
نمیدانم ساعت دلتنگیهایم را بیندازم یانه!
در آینه به خود خیره شدم,
به خودی که با شنیدن صدای پای آمدنت دیگر خود نيست,
شب شده سرمه ی چشمانم,
رنگ شوق نشسته بر لبانم,
براستی من تنها زیبایی ام را از تو دارم!